مدح و منقبت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
یـا رب نـرسـد آفـتـی از بـاد خـزانـش آن یاس که شد دیدۀ نـرگـس نگـرانش هر بار که میخـواسـتـم از او بنـویسم دیدم که حـیا کرده به صد پرده نهانش در پـردۀ ابـهـام، زبـان شعـرا سوخت از بسکه نـدیـدنـد کـران تا به کرانش ناموس خدا بود که میخواست نـبـیـند انـدازۀ یـک بـیـت به شـعـر دگـرانـش میخواست که قدرش نشود بر همه معلوم مـانـنـد شـب قـدر بـه مـاه رمـضـانـش آن قدر عزیز است که از سوی خدا نیست غیر از ملَک وحی کسی نامـهرسانش وقتی که به در میزند از شوق بلند است از سـیـنـۀ جـبـریل صـدای ضـربـانش سرچشمهاش از مائدۀ «بَضعَةُ مِنّی»ست خـونی که دویـدهست مـیان شـریـانـش کوثر غزلی نیست که آسان بتوان گفت جایی که خدا سوره فرستاده به شانش این سورۀ مکّی مدنی، نبض رسول است نَفسیست که مانند نَفَس بسته به جانش زهرا مَلَکی بود که نازل شد و برگشت بیـهـوده در این خاک نگـیرید نـشانش والعصر؛ که فرزند همین فاطمه، مهدیست مـا مـنــتـظـرانـیـم، خـدایــا بـرسـانـش |